جوهر عشق
کاش دلتنگی نیز نام کوچی می داشت........
تا به جانش می خواندی و صدایش می کردی
احساس دل را....قلم خالی از جوهر عشق را
نام کوچک دلتنگی می کردی.....................
آنجا که دیگر احساس می کنی..................
خاطره ای نخواهی ساخت........................
خواهی مرد.......زندگی چیزی ست............
میان خاطراتی که ساخته ایم....................
و خاطراتی که خواهیم ساخت..................
خاطراتی به زیبایی دستان تو...................
دست های تو.............زندگی بود..............
تصمیم بود ...باید می گرفتم......................
و همچو طوفانی از عشق , دور میشدم..........
تا حس دوست داشتن تو را در دستانم حس کنم
می خواستم بمانم , رفتم.......................
می خواستم بروم , ماندم.......................
نه رفتن مهم بود و نه ماندن......................
مهم نگاه تو بود که در دستانم لمس میکردم
این بار بغضم در چشمانم گیر کرد..............
نگاهم در صدایم......اشکی در گلویم...........
تو همه را می دانی..بیا و قلم را از من بگیر.....
هر ثانیه می گذرد....چیزی از تو را با خودمیبرد
من با قلم نگاه می نویسم.......................
به چشمانم نگاه کن و عشق را بخوان........
تو فقط بمان.............همین...................
ترنم باران(255) م,ع.............................
کلمات کلیدی :
» یک نظر